محل تبلیغات شما
بعد از 22 سال رفاقت، حسابی حالم براش تنگ شده؛ دوست دارم بهش زنگ بزنم و احوالشو بپرسم و بازم از ته دل باهاش بخندم.
داشتم به این فکر می کردم که چرا من جایزه های کارهایی که انجام دادم رو دارم اما خود کارهام رو ندارم!
هنوزم یکی از جایزه های مسابقات شعر رو دارم و از کیف جامدادی چارخونه ش دارم استفاده میکنم، بعد از 20 سال!
هنوزم لوح تقدیرای مسابقات ورزشیم رو دارم ولی چند تا از مدالها رو دور انداختم.
هنوزم چندین طرح نقاشی توی ذهنمه اما هیچیک از نقاشی هایی که طی سالهای گذشته کشیدم رو ندارم.
هنوزم صدها ایده ی طراحی صنعتی توی ذهنم هست اما دیگه بهشون اهمیتی نمیدم.
هنوزم ده ها ایده ی شغلی و . در ذهنم هست اما دیگه بیخیالشون شدم.
هنوزم تنها که میشم چند نفس آواز تقلیدی و غیر تقلیدی میخونم و سازهایی که توی ذهنم هست رو مینوازم و ملودی هایی می سازم .
هنوزم پرم از ایده ولی دیگه عامدانه بهشون فکر نمیکنم، هنوز دلم نمیاد عامدانه فراموششون کنم، سخته دل کندن.

حال همون اسب وحشی سیاه براق رو دارم که توی این خلاء تاریک سیاه، گیر افتاده و روبروش صدها در هست که از توشون نور زرد به بیرون میتابه و باعث میشه این اسب، خودش و مسیر و فضای پیش روش رو ببینه اما نمیتونه انتخاب کنه که از کدوم در داخل بره و  هر بار وارد یه دری میشه و چند قدم هراسان یورتمه میره، بلافاصله بر میگرده و بازم به این خلاء نیمه تاریک بر میگرده.

دیر فهمیدم و پذیرفتم که توی چه جوی دارم زندگی می کنم و محدودیت های محیطم چیه، بارها این وحشی سیاه یورتمه رفته و سعی کرده از روی نرده های بلند و دیوارهای سیمانی بپره و بارها معلق ن به زمین خورده، گاهی چنان مبهوت شده که مدتها مثل نوک عقربه ی ساعت، دور یه نقطه چرخیده تا بالاخره از نفس افتاده و عاقل شده یا یه نقطه ی امید دیگه برای یورتمه رفتن سمتش پیدا کرده.

حالا خوب دلیل این فاصله گرفتن ها رو می فهمم. هیچوقت از هیچکس اونقدر متنفر نبودم که نخوام ببینمش اما از اغلب آدمها ترسیدم، بخاطر حال خرابشان، به خاطر غصه های بی پایان و بن بست هایی که توی وجودشان داشتن و درک لاجرمش افسرده و غمگینم می کرد بدون اینکه حتی خمی به ابرو بیارم و بارها با لبخندی بر لب از عمق وجود گریستم و تنها علامت ظاهریش ساکت شدن یا عدم تمرکزم توی صحبت کردن بود.

می ترسم برم به س م بگم یه ایده دارم، میفهمه و متوقع میشه و یه افسار آماده میکنه که بندازه دور گردن این وحشی برّاق.

دخترِ پسرِ دخترعموِیِ مادر

حیف که خودم نمیشنوم

دَسِم بِرَسِی وَ چَرخِ گَردون تاگَر بِزانِم این چیست و اون چون

رو ,هنوزم ,توی ,یه ,ی ,های ,که توی ,رو دارم ,ذهنم هست ,ندارم هنوزم ,افتاده و

مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

Roberta's notes تبدیل صدا به متن (voice2txt) وبلاگ آموزشی تری جو Louise's blog ایده | ایده پردازی، ایده تبلیغاتی، ایده برندینگ، ایده بازاریابی فتوشاپ نویسنده اردکان تولیدی کفش و عمده فروشی کتونی زنانه و مردانه در تهران سپتیک تانک فاضلاب | قیمت سپتیک تانک ، سپتیک تانک پلی اتیلن