استخوانی شکسته بود و نیاز به گچگرفتن داشت. و هیچکس جای شکستگی را نمیدانست، و حتا اگر میدانست، نمیتوانست خود را دور آنچه شکسته است بپیچد و به دیگری بگوید: عیبی ندارد اگر حالت خوش نیست. حال من هم خوش نیست. اصلاً چگونه حالمان خوش باشد حتا وقتی نمیتوانیم یکدیگر را در آغوش بگیریم و زار زار گریه کنیم تا قدری آرام بگیریم!!(مرگ کرونایی- جواد خوانساری)
بارها خواستم از مردن پیش از مرگ بنویسم اما نشد
تا اینکه امروز مطلب بالا را در دنیای مجازی دیدم
جرجیس هایی که (به دلیل داشتن دانش یا آگاهی یا تجربه یا هوش یا اطلاعاتی بیش از دیگران) آینده را پیش بینی می کنند و می بینند آنچه را که دیگران نمی بینند؛ بارها در تنهایی می میرند در واقع در هر پیش بینیشان دوبار می میرند. بار اول در ابتدا که هر چه تلاش می کنند تا واقعه ای را که پیش بینی کرده اند به اطرافیان بفهمانند بلکه جلویش گرفته شود و البته که نتوانسته اند؛ هیچکس آینده را باور نمی کند حتی خودش! و این طور می شود که قبل از وقوع حادثه تا زمان وقوع، بارها از تصور حادثه ای که هنوز به واقعیت نپیوسته زخم می خورند و به تنهایی دست به ترمیم زخم ها می زنند و ناشیانه تمام زخم های خود را بخیه زده و سوگواری فردیشان را برگزار می کنند طوری که در زمان وقوع حادثه به آن عادت کرده اند؛ و حالا که حادثه رخ داده و دیگران دارند با هم همدردی می کنند این خونسردی جرجیس است که اسباب طعن ها و کنایه ها و اتهام ها و زخم زبانهای حاضران می شود و او این بار زخم های پسا سانحه را خواهد خورد. و جالب اینجاست که هر چه جرجیس سعی در توجیه خود داشته باشد از او پذیرفته نخواهد شد چون هیچکس حرف ها را به یاد نمی آورد و حرف ها را جایی ثبت نمی کنند پس فراموش می شوند اما، زخم ها گاهی تا پایان عمر جایشان می ماند و اینطور است که جرجیس حتی قادر به فراموش کردن دردی که بیش از دیگران تحمل کرده نخواهد بود. در واقع بر خلاف دیگران که با دردِ سانحه می میرند، جرجیس های پوست کلفت با دردِ زخمِ دیگران می میرند پس حق دارند از دیگران فاصله بگیرند!
دَسِم بِرَسِی وَ چَرخِ گَردون تاگَر بِزانِم این چیست و اون چون
ها ,دیگران ,زخم ,جرجیس ,حادثه ,نمی ,می کنند ,می میرند ,ها و ,از دیگران ,زخم های
درباره این سایت