محل تبلیغات شما
تپل به مانی گفت: " راستی اگر علی خاله جلوشانه نگرفته بود الان زنده نبودیا منم مرده بودم!"

فهمیدم همان سالها که تپل چهار پنج ماهه روی دستم مانده بود و شیر خشک نمی خورد و با هزار ترس و لرز و امید دست به دامان آب قند شده بودم تا جلوی از گرسنگی مردنش را بگیرم، دکترها خواسته بودند عمر مانی را با آمپول راحتی تمام کنند.
اگر آن زمان از چنین تصمیمی اطلاع پیدا می کردم چه می کردم؟ هر چند روزها و سالهای بعدش به نبودن های گاه و بی گاه مانی عادت کرده بودم و در واقع از تمام مادر بودن تنها نامش را برایم یدک می کشید اما هرگز به نبودنش عادت نمی کردم. سخت است بی مادری برای یک کودک. سخت.
نبودنِ واقعی فرق می کند.

دخترِ پسرِ دخترعموِیِ مادر

حیف که خودم نمیشنوم

دَسِم بِرَسِی وَ چَرخِ گَردون تاگَر بِزانِم این چیست و اون چون

مانی ,عادت ,نمی ,بی ,تپل ,تمام ,و بی ,بی گاه ,گاه مانی ,گاه و ,های گاه

مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

bottsecommhot millrehetoo خــــــــرده شــــــعر righpendiubrit اخبار فساد جنسی گروه تلگرام - لینک گروه تلگرام - گروه های تلگرام - لینکدونی تلگرام - کانال تلگرام مرا تنها آفرید آنکه دوستم داشت! Dolores's notes جیلی بیلی jotunaha